Saturday، ۲۵ Amordaad ۱۳۹۹
بدین سان است که ارزش هر انسانی به جزء نورانی او ، و به شدّت حضور و فعالیت آن در اوست . که از منظری نور عقل و از منظری نور علم است ؛ از آن حیث که کاشف از زشت و زیبایی است ، نور عقل است ، و از آن حیث که مبیّن مجهولات است ، نور علم است :
هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب . ( الزمر/9)
آيا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مىشوند !
وَ مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ. (البقره/ 171)
مَثَل كافران، بسان كسى است كه (گوسفندان و حيوانات را براى نجات از چنگال خطر،) صدا مىزند ولى آنها چيزى جز سر و صدا نمىشنوند (و حقيقت و مفهوم گفتار او را درك نمىكنند . اين كافران، در واقع) كر و لال و نابينا هستند از اين رو چيزى نمىفهمند .
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون . (الانفال/22)
بدترين جنبندگان نزد خدا ، افراد كر و لالى هستند كه خرد نمی ورزند .
امام باقر علیه السلام از نوشته ای از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقل فرمودند که در آن نوشته بود:
قِيمَةَ كُلِّ امْرِئٍ وَ قَدْرَهُ مَعْرِفَتُه .[1]
ارزش و ارج هر كس معرفت او است .
حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیهما در ضمن وصیت نورانی خود به هشام بن حکم می فرمایند :
يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فِي كِتَابِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ يَعْنِي عَقْلٌ وَ قَالَ وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ قَالَ الْفَهْمَ وَ الْعَقْل .[2]
ای هشام به درستی که خدای متعال در کتابش می فرماید « حقیقت این است که در آن به یادآوردنی است که برای او قلبی باشد » یعنی عقل و (آن جا که ) می فرماید « و به تحقیق ما به لقمان حکمت دادیم » می فرماید فهم و عقل (دادیم).
بدین گونه است که صرف داشتن این علم صاحب و واجد آن را ممتاز و متعالی می کند :
إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ . (الفاطر/28)
این است و جز این نیست که از ميان بندگان خد ا، تنها علما از او مىترسند و حقیقت این است که خدای عزيز و غفور است !
بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ . (العنکبوت/49)
ولى اين آيات روشنى است كه در سينه کسانی که علم به آنان داده شده جاى دارد و آيات ما را جز ستمگران انكار نمىكنند !
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ . (المجادله/11)
خداوند كسانى را كه ايمان آوردهاند ، فراز آورده و ( در آن فراز) كسانى را كه علم به آنان داده شده درجات عظيمى عنایت می فرماید .
و نیز بدین گونه است که علم با این تعریف هم ابتدای خط کمال است و هم درجات و منتهای آن :
قَالَ الصَّادِقُ علیه السّلام الْعِلْمُ أَصْلُ كُلِّ حَالٍ سَنِيٍّ وَ مُنْتَهَى كُلِّ مَنْزِلَةٍ رَفِيعَة .[3]
امام صادق علیه السّلام فرمودند : علم ریشه هر حال عالی و درخشان و نهایت هر مرتبه بلند است .
و چنین است تفاوت ماهوی حقیقت علم در فرهنگ الاهی با حقیت علم در فرهنگ انسانی : علم در فرهنگ الاهی ، حجت الاهیه است که معلم آن خدای متعال و محل اول و تمامیت آن مقام نورانی ولی علی الاطلاق خدای متعال و معلم اول آن خود خدای متعال :
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين. (البقره/31)
سپس ( خدای متعال ) علم اسماء ( علم خصوصیات موجودات) را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: « اگر راست مىگوييد، اسامى اينها را به من خبر دهيد!»
قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيم . (البقره/32)
فرشتگان عرض كردند : «منزهى تو! ما چيزى جز آنچه به ما تعليم دادهاى، نمىدانيم تو دانا و حكيمى.»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ، الرَّحْمنُ ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ ، خَلَقَ الْإِنْسانَ ، عَلَّمَهُ الْبَيانَ . (الرحمن/1تا4)
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر ، خداوند رحمان ، قرآن را تعليم فرمود ، انسان را آفريد ، و به او «بيان» را آموخت .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ ، اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ ، الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ . (العلق/1تا4)
به نام خداوند بخشنده مهربان ، بخوان به نام پروردگارت كه آفريد ، همان كس كه انسان را از خون بستهاى خلق كرد ! بخوان كه پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است ، همان كسى كه بوسيله قلم تعليم نمود .
در حالی که علم در فرهنگ انسانی مقوله ای ذهنی و حاصل تلاش و تکاپوی ذهن او برای شناخت اشیاء و روابط آن هاست ؛ که هر چه باشد از جنس اولی نیست ؛ مظلم الذات است ، اطلاعات است ، سواد است و سیاهی که برای روشن بودن و روشن بخش شدن نیازمند روشنی داشتن از ناحیه آن حقیقت نورانی است :
قال الصادق علیه السّلام ليس العلم بكثرة التعلم و إنما هو نور يقذفه الله تعالى في قلب من يريد الله أن يهديه.[4]
امام صادق علیه السّلام فرمودند : علم به زیادی در یادگیری نیست ، بلکه آن نوری است که خدای متعال در قلب کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند ، می اندازد .
عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِير قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السّلام يَقُولُ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ أَهْلُ دِينِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا نَزَلَ كِتَابُ اللَّهِ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ وَ نَحْنُ وَرَثَةُ نَبِيِّ اللَّهِ وَ عِتْرَتُهُ .[5]
عبدالرّحن بن کثیر گفت از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمودند : ما کارگردانان کار خدا و گنجینه داران علم خدا و ظرف وحی خدا و اهل آیین خداییم . و بر ما کتاب خدا نازل شده و به وسیله ما خدا بندگی گردیده . اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد . و ما وارثین پیامبر خدا ، و خاندان او هستیم .
به دلیل همین تفاوت است که از این علم در مقایسه با علوم انسانی در آیات و روایات به عنوان « حدیث » یاد شده است ؛ یعنی : مقوله ای نو و تازه در مقابل علوم انسانی باستانی و کهنه :
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ . (الزمر/23)
خداوند بهترين سخن نو و تازه را نازل كرده ، كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است آياتى مكرّر دارد (با تكرارى شوقانگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مىترسند مىافتد سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذكر خدا مىشود اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مىكند و هر كس را خداوند گمراه سازد، راهنمايى براى او نخواهد بود !
أَ فَمِنْ هذَا الْحَديثِ تَعْجَبُونَ . (النجم/59)
آيا از اين سخن نو و تازه تعجّب مىكنيد ؟!
أَ فَبِهذَا الْحَديثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ . (الواقعه/81)
آيا اين سخن نو و تازه را سست و كوچك مىشمريد ؟!
فَذَرْني وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَديثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ . (القلم/44)
اكنون مرا با آن ها كه اين سخن نو و تازه را تكذيب مىكنند واگذار! ما آنان را از آنجا كه نمىدانند به تدريج به سوى عذاب پيش مىبريم.
اهمیت علم و فهم کتاب و سنت ؛ آیات و روایات ، اولا به این سبب است : این دو بیان و تبیین آن علم الاهی هستند ؛ لذا : لذا منزلت هر شیعه در این فرهنگ به اندازه معرفت و علم و فهم او از آیات الاهی و احادیث معصومین علیهم السّلام است :
عن موسی بن جعفر علیهم السّلام . . . فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى قَدْرِ آيَاتِ الْقُرْآنِ يُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ . . . .[6]
از حضرت موسی بن جعفر علیهم السّلام نقل شده که فرمودند : . . . پس حقیقت این است که مراتب بهشت به قدر آیات قرآن است ( پس به کسی که وارد بهشت می شود) گفته می شود (آن را) بخوان و بالا رو .
قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهم السّلام اعْرِفُوا مَنَازِلَ شِيعَتِنَا عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا وَ فَهْمِهِمْ مِنَّا .[7]
امام باقر علیه السّلام فرمودند : منزلت شیعیان ما را از میزان روایتشان و فهمشان از ما بشناسید .
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السّلام يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ إِنِّي نَظَرْتُ فِي كِتَابٍ لِعَلِيٍّ ع فَوَجَدْتُ فِي الْكِتَابِ أَنَّ قِيمَةَ كُلِّ امْرِئٍ وَ قَدْرَهُ مَعْرِفَتُهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُحَاسِبُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي دَارِ الدُّنْيَا .[8]
امام باقر علیه السّلام فرمودند : فرزندم ! منزلت شیعیان ما را از اندازه روایت و معرفت آنان بشناسید . پس حقیقت این است که معرفت همان فهم روایت است ؛ با فهمیدن روایات مؤمن به بالاترین درجات ایمان نایل می شود . به درستی که من در نوشتۀ علی علیه السّلام نگاه کردم و در آن نوشته یافتم که : حقیقت این است که بهای هر انسانی و ارزش او ، معرفت اوست . به درستی که خدای تبارک و تعالی مردمان را به اندازه عقلی که در دنیا به آن ها داده ، محاسبه می کند .
و خلاصه این که :
یََرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ . (المجادله/11)
خداوند كسانى را كه ايمان آوردهاند بلند مرتبه کرده و ( از میان آنان )كسانى را كه علم به آنان داده شده درجات عظيمى مىبخشد .
یعنی : لا ایمان لا علم ، لا انسان .
دعوت انبیا علیهم السلام و عالمان امتشان به این حقیقت نورانی و شکوفا کردن و فعال کردن آن در انسان بوده و هست .
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم . (الانفال/24)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مىخواند كه شما را حيات مىبخشد .
العلم حياة ، الإيمان نجاة .[9]
علم ( مایه ) حیات ، و ایمان (مایه) نجات است .
العلم حياة و شفاء .[10]
علم (مایه) حیات و شفاست .
الْهَرَوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السّلام يَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا . . . .[11]
اباصلت هروی گفت : از امام رضا علیه السّلام شنیدم که می فرمودند : رحمت خدای بر بنده ای باد که امر ما را زنده کند . پس به ایشان عرض کردم : امر شما چگونه زنده می شود ؟ فرمودند: علوم ما را یاد گرفته و آن را به مردم یاد دهد . پس به درستی که اگر مردم خوبی و نیکی کلام ما را بدانند از ما پیروی می کنند . . . .
و چنین بود که علامه فقید سید جلال الدین محدث ارموی قیمتی بود ، بلکه قیمت نداشت .
سابقه آشنایی من با علامه فقید محدث ارموی به نیمه اول دهه 50 بر می گردد ، در کتاب فروشی شمس در شمس العماره ، که آن زمان محل مراجعه و پاتوق طالبان خرید کتاب های مذهبی کهنه و کمیاب بود – یادش بخیر - . یکی از دو صاحب کتاب فروشی و گرداننده اصلی آن آقای فرشاهی بود - خدای متعال او را اگر زنده است به سلامت دارد و اگر درگذشته غریق رحمتش فرماید . او خود کتاب خوان حرفه ای بود و کتاب های مذهبی و مؤلفین آن ها را خوب می شناخت . علامه محدث ارموی نیز از مراجعه کنندگان به آن کتاب فروشی بود . او که گویا بعضی اوقات شاهد گزینش کتاب توسط من از لابه لای انبوه کتاب ها در آن جا بوده ، نظرش به من و سلیقه ام که آن ایام جوانی در حدود 23 سال بودم جلب شده توسط آقای فرشاهی از من برای همکاری دعوت به عمل می آورد ؛ توفیقی الاهی برای من که تا پایان عمر شریفشان ادامه داشت .
عصر ها من خدمتشان می رسیدم و صبح ها مرحوم مغفور جناب آقای حاج شیخ احمد پاکتچی- خدایش رحمت کند . او روحانی درس خوانده نجف و از شاگردان مرحوم آیت الله خویی –اعلی الله مقامه الشریف – و از همکاران ایشان در تألیف معجم رجال بود . مبادی آداب ، با حیا و سلیم النفس بود . بعدها کتابدار مدرسه علمیه مروی شد و گمانم این که تا پایان عمر همان جا بود .
علامه محدث در حوزه های علوم قرآنی ، حدیث ، رجال ، کلام ، و کتاب شناسی تخصص داشت .
از خصوصیات ایشان و کسانی که چون ایشان بودند بعد از اشتیاق به یادگیری و اهتمام جدی در علم آموزی ، احترام به علم و عالم بود ( و لو با وجود اختلاف مشرب ) ؛ لذا : به ادبیات و یادگیری آن که وسیله بهره جستن از دریای مکتوب علوم است بسیار اهمیّت قائل بودند و خود آن را خوب خوانده و اصرار در رعایت قواعد آن می کردند ؛ چه در خواندن و چه در نوشتن ؛ لذا کتاب هایی مانند سیوطی ، مغنی و مطوّل را به دقّت خوانده و به خاطر سپرده بودند . به یاد دارم که می فرمودند که من در ایام طلبگی تصمیم گرفتم برای تسلط بیشتر به قواعد ادبی ، الفیه ابن مالک را حفظ کنم ، و چون مجال این کار را نداشتم مدت ها در تعقیبات نماز به جای ادعیه و اذکار ، الفیه ابن مالک را می خواندم . به همین دلیل بود که به علما خصوصا اگر تالیف ارزشمندی داشتند احترام گذاشته و با تجلیل از آن ها یاد می کردم . او مذاقا در فقه و اصول هم سلیقه علامه مجلسی بود ، امّا با این همه از صاحب جواهر هم چون یک اسطوره یاد کرده و تجلیل می کرد .
در جامعه آموزشی ما ، در مقطعی از زمان علمایی چون ایشان از کسوت روحانیت به در آمده و برای تدریس به دانشگاه رفتند . حضور این بزرگان در دانشکده های علوم انسانی ؛ داشکده ادبیات و دانشکده حقوق ، به آن جا قدر و قیمت علمی داد ؛ بزرگانی مانند : استاد همایی ، سید محمد تقی مدرس رضوی ، دکتر محمود و دکتر علی اکبر شهابی ، مرحوم فاضل تونی ، علامه شعرانی ، مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی .
آن که حریص به داشتن علم و تحقیق است ابایی از پرسیدن از ندانسته های خود ندارد . ایشان نیز چنین بوده اند . بار ها برای یافتن مصدر مطلبی ، تلفن کرده و از من کمترین کمک می خواستند ، در حالی که تا یافته شدن آن مطلب توسط من و اعلام به ایشان ، خود او مصادر متعددی برای آن پیدا می کردند .
در تتبع و جستن مصادر مختلف یک مطلب ، سعی در استقراء نسبتا تام آن داشتند و حضور ذهن و حافظه خوش و اطلاعات وسیع ایشان در کتاب شناسی علوم اسلامی و محتوای آن ها کمک مؤثّری برای وی در این امر بود .
در تحقیق و تألیف مطلبی تا حق مطلب ادا نمی شد و خود قانع نمی شدند ، آن را رها نمی کردند .
لازمه آن علاقه و اشتیاق به علم و مطالعه و تحقیق ، داشتن کتابخانه ای در خور است که خوشبختانه ایشان آن را داشتد : کتابخانه ای با آثار چاپی ، حدود 15 هزار جلد و نیز مجموعه ای نفیس از مخطوطات حدود 3500 جلد ، که خوشبختانه این مجموعه بعد از ایشان ، از هم نپاشیده و عینا به مرکز احیای میراث اسلامی در قم منتقل شد .
از مجموعه کتاب های خطی ایشان بزرگی مانند علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در تألیف الذریعه بهره برده است . و آثار بی نظیری مانند محاسن برقی و ایضاح فضل بن شاذان و غارات محمد بن ابراهیم ثقفی کوفی که توسط ایشان احیا گردیده ، از لا به لای همان مخطوطات پیدا شده بود .
تصحیح و تحقیق متون بازمانده از گذشتگان ، در هر فرهنگی که قصد زنده نگه داشتن میراث مکتوب خود را داشته باشد ، امری جدی است . در زمان ایشان این امر در مورد متون ادبی متولّیانی داشت ، ولی متاسفانه در حوزه معارف شیعی چنین نبود . و او همان کسی بود که به تحقیق و تصحیح متون شیعه در زمان خود جان داده و آن را رونق بخشیدند . آثار به جا مانده از ایشان در این زمینه که حدود بیش از 40 عنوان می باشند گذشته از آن که هر کدام از نفایس فرهنگ مکتوب شیعی هستند ، بعضاً نمونه ای عالی و مثال زدنی در این زمینه اند و حقّاً و انصافا باید گفت که برای تصحیح تحقیق و تعلیق آثاری مانند الغارات ، الایضاح ، و النقض چونانکه ایشان انجام داده اند عالمی با سعه اطلاعات و دقت کم نظیر چون وی می توانسته این کار را انجام دهد .
از اسباب و لوازم توفیقات ایشان خصوصیات رفتاری و اجتماعی ایشان بود . بی هیچ تکلفی متخلق به آیه ای بود که از رفتار مؤمنان به «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون» (المؤمنون/3) یاد شده است متخلق به روایت شریفه «مِنْ حُسْنِ إِسْلَامِ الْمَرْءِ تَرْكُ مَا لَا يَعْنِيهِ»[12] بود . ممهَّز و متوغل در مشغله علمی خود بود . گفت و گو های معمول و متداولش در حد رفع حوایج خود بود روابط اجتماعی اش نیز همین طور . آمد و شد های باری به هر جهت و مجالس و مهمانی هایی که زائد بر علقه های علمی او بود ، جایی در روابط اجتماعی و حتی خانوادگی او نداشت . تنها مجلسی که گاهی در آن شرکت می کرد ، مجلس روضه عصر جمعه منزل مرحوم آقای نصر الله تقوی بود ، آن هم به دلیل حرمت چنان مجلسی و دیدار با بعضی از بزرگان و علمایی که در آن مجلس شرکت می کردند . اهل مزاح و بگو بخند نبود و کاری به کار دیگران نداشت .
گفته شد که به دلالت آیه شریفه « یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» ، علم با تعریفی که در فرهنگ الاهی از آن می شود در سرزمین ایمان پدید آمده و رشد می کند ، که او نیز چنین بود : از شدت محبت بی غش و ایمان پاک او به اهل بیت عصمت صلوات الله علیهم اجمعین و ممارست و انس با کلام نورانی آنان ، او نیز نورانیت یافته و ذهنی شفاف و فهمی عمیق و وسیع در فهم روایات پیدا کرده بود .
نقل شده است که مرحوم محدث قمی رحمه الله علیه گفته بود که من برای تألیف سفینه البحار هفت بار بحار را از اول تا به آخر خوانده ام ، و این در حالی بود که روزی علامه محدث به مناسبتی به من فرمودند که من بحار را از اول تا به آخر اقلّاً بیست بار خوانده ام با این عنایت که اگر برایم سوال یا مشکلی بوده ، تا حل نشده از آن رد نشدم . با چنین تسلطی به حدیث بود که او توانایی تألیف مستدرک بحارالانوار را و قصد آن را داشت که مع الاسف توفیق آن حاصل نشد .
تعلق خاطری جدی به ساحت مقدسه امام زمان صلوات الله علیه داشت . می گفت من از جوانی ( حدود 20 سالگی ) تا کنون با دعای ندبه زندگی کرده ام ؛ لذا سالیان متمادی در کنار سایر کار های علمی خود مشغول به تألیف دو شرح مفصل فارسی و عربی برای دعای ندبه بود که از شدت وسعت و بزرگی ، هیچ کدام به پایان نرسیدند . و از نشانه های آن علاقه و اهتمام او در این زمینه این که ایشان از اساتید خود و هر کسی که آن ها را صاحب صلاحیت می دانست در مورد دعای ندبه ، نوشته ای را درخواست کرده بود که بعضا شرح کاملی را تالیف و در اختیار او گذاشته بودند ؛ مانند وسیله القربه فی شرح دعاء الندبه از شیخ علیرضا خاکمردانی خویی که در کتاب میراث محدث ارموی به اهتمام سید جعفر اشکَوَری چاپ شده است و نیز ترجمه منظوم دعای ندبه از مرحوم عبدالسّلام تربتی که توسط راقم احیا گردیده است .
و از نشانه های این تعلق خاطر به ناحیه مبارکه ولی عصر صلوات الله علیه تقدیم کتاب الغارات به ایشان و نیز وصیت نیمه نوشته باقی مانده از معظم له است . این وصیت نامه که بیش از یک صفحه و نیم ورق امتحانی نیست ، توصیه به فرزندان ایشان است در اعتقاد و اتصال به ناحیه مقدسه ولی عصر صلوات الله علیه و توسل به ایشان در شداید و مشکلات .
می گفتند من از جوانی دائماً مریض احوال بودم و از حدود چهل سالگی با یک کلیه زندگی می کنم ، و با این همه توفیق این را داشته ام که این همه کار کرده و هنوز مشغول کار باشم ، و این را فقط از برکت این آثار می دانم که متعلق به اهل بیت علیهم السلام هستند و از عنایات و توجهات اهل بیت علیهم السلام به دور نمی دانم که لطف کرده و مرگ مرا ، مرگی راحت و به دور از ترس و مشقت قرار دهند . و به همان لطف و عنایت چنان شد که ایشان می خواستند .
دلشان می خواست مدفنشان در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام در آن حجره ای واقع می شد که در آن جا دوستان ایشان کسانی مانند علامه قزوینی و عباس اقبال آشتیانی و نیز مفسر بزرگ شیعی ابوالفتوح رازی دفن بودند ؛ اتاقی در ضلع شرقی حرم مطهر در باغ طوطی . از قضای ربّانی مدفن ایشان در بیرون آن حجره و نزدیک آن واقع شد ، و بعد از گسترش حرم مطهر لاجرم امروزه همه آن ها در زیر سقف آن حرم مبارک در کنار هم واقع شده اند .
از توفیقات راقم این که حدود 17 ، 18 سال پیش دو بار موفق به زیارت قبر جناب عمار یاسر شده ام . توضیح این که : محل جنگ صفین در منطقه ای به نام رقّه بین دمشق و حلب واقع شده است . در آن جا ، هنوز محل خیمه فرماندهی امیرالمؤمنین علیه السّلام ، که بعدها مسجدی در آن بنا شده معلوم است ، و نیز قبور مطهر بعضی از شهدا از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام که بنای زیبایی در سال های اخیر توسط جمهوری اسلامی ایران بر آن ها ساخته شده است . از جمله آن قبور مطهر قبر جناب عمار یاسر است . تجربه طلایی نگارنده از حضور بر آن تربت پاک آن که هرم محبت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از آن مزار شریف به شدت فراز آمده و وجود زائر را در برمی گیرد . و من بعد از آن تجربه ، وجدان مشابه آن را بر مزار شریف علامه فقید محدث ارموی یافتم . محبت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چنان جان او را در بر گرفته بود که بعد از فوتش خاک مزار و حال و هوای آن را مشحون از آن کرده است . رحمه الله علیه رحمه واسعه . [13]
ای که بر تربت ما می گذری همّت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
الحمدلله اولا و آخرا
حسین درگاهی
[1]. بحارالأنوار 1 : 106 .
[2]. الكافي 1 : 15 .
[3]. بحارالأنوار 2 : 31 .
[4]. منيةالمريد : 167 .
[5]. بحارالأنوار 26 : 246 .
[6]. الكافي 2 : 606 .
[7]. بحارالأنوار 2 : 148 .
[8]. بحارالأنوار 1 : 106 .
[9]. غررالحكم : 62 .
[10]. غررالحكم : 62 .
[11]. بحارالأنوار 2 : 30 .
.[12] بحارالأنوار 75 : 309 ، از حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیهما .
[13]. این نوشتار ، تقریر بنده بود و تحریر جناب آقای علی رضا ابراهیمی– خدای متعال توفیقات خیر او را روز افزون فرماید-